در تاریکی شب، ربکا در محوطهای فرسوده از خواب بیدار میشود و متهم به یک ضربه و فرار میشود. اما یک درگیری مرگبار نقشه ای شوم را آشکار می کند. او که جایی برای برگشتن ندارد، باید حقیقت را قبل از اینکه او را نابود کند، کشف کند. اما ربکا اسرار تاریک تر از آنچه آنها می دانند در خود دارد.
بعد از اینکه بابی و بهترین دوستش کوین دزدیده شده و به یک خانه در وسط ناکجاآباد برده میشوند، بابی موفق به فرار میشود. اما کمی بعد که تصمیم به استراحت میگیرد، فریادهای کوین برای کمک را میشنود و درمیابد که نمیتواند دوست خود را رها کند...
هنگامی که یک بیماری ناشناخته بیشتر جمعیت جهان را از بین می برد، مردی با خون منحصر به فرد برای مطالعه جدا می شود. او از ترس امنیت همسرش، قرنطینه خود را شکسته و به دنیایی وارد می شود که توسط هیولاهای آلوده تحت سلطه قرار گرفته است…